اردیبهشت ماه1390 ماه نهم و آخر بارداری
این روزها من و بابایی داریم تو آسمونها حرکت میکنیم.
دیگه چیزی نمونده مامان جان.
الان که دارم این مطالبو واست مینویسم زیاد زیادش حدود14روز دیگه مونده تا فرشته کوچولو و هدیه آسمونمو تو ی
آغوش بگیرم.
وای باورم نمیشه!!!
انتظار داره به پایان میرسه و من فقط دوهفته دیگه از دوران پرفراز و نشیب بارداریم باقی مونده!!!
دارم مادر میشم.
مادری به معنای واقعی!!!!!
خدایای مهربونم خودت کمکم کن!!!
همونطور که تا الان یار و یاورم و از همه بهم نزدیکتر بودی.
خداجون دوست دارم دوست دارم دوست دارم............................................................
اول این ماه نی نی دختر دایی اکرم به دنیا اومد.
پسملی کوچولو و سفید مثل دایی!
مامان جون روضه ماهانه داشتن و واسه حاضرین سفره انداختن و آش رشته باحالی رو
توی هوای بارونی بهار نوش جان کردیم.
جات خالی مامان جونم!!!!
اونجا نی نی اکرمو که حدودا 10روزه بود دیدم و یاد شما افتادم.
وای چه دیر میگذره این روزهای آخر!
عمو رضا لطف کرد و چون بابایی سرکاربود مارو رسوند خونه مامانی!
آخرای این ماه هم یه پنج شنبه که جلسه خونوادگیمون بود،اکرم پسرشو عقیقه کرد و
قیمه داد خونه دایی رضا.
اونجا که بودیم همه از شما گل دخترم سوال کردن که پس کی میاد و .................
منم به همه میگفتم یه هفته دیگه!
آخه به هوای اول خرداد بودم.
اما چند روز پیش که نوبت دکترم بود دقیقا مثل حساب خودم گفت از یک خرداد باید منتظر
باشی،امکانش هست که تا شش خرداد هم نیاد!!!!!
اونروز با مامان فرشته رفته بودم مطب وقتی این حرفو از دهان خانوم دکتر شنیدیم
جفتمون کف کردیم اساسی!
29 اردیبهشت مامان و بابا جون بالاخره بعد چندسال دست به کار شدن و خونه رو واسه
ساخت تخلیه کردن.
چندروزی دنبال خونه بودن اما کو خونه اونم رهن!!!!!
آخرش رفتن خونه ادیب نژاد مامان یکتا و مادر خانوم هادی عموعلی!
خونه نقلی که همش یاد سوییت های شمال می افتی!
اما موقته دیگه!نهایت یک سال!
باباجون میخواد کل خونه رو بکوبه و سه طبقه بزنه!
یه دونشم واسه دایی حسین و زندایی زهره انشاءالله!!!
دعا میکنم زودتر برن سر خونه زندگیشون و مستقل بشن!
آخه دوران عقد واقعا دوران عذابه مخصوصا واسه زن!
خلاصه جمعه بابابایی رفتیم واسه کمک و اسباب کشی!
یه نکته جالب اینه که خونشون به هیچ عنوان آنتن نمیده!اینم یه مدله دیگه!
به خاطر این اوضاع و کمی جا میخوام بعد زایمانم کمتر اونجا بمونم،چون واقعا اذیت میشه
مامانی!
شاید سه روز بمونم!
روزهارو دارم به عشق رسیدن و دیدن تو میگذرونم مهربونم!
مامانو زیاد منتظر نذار!!!
چشم انتظارتم دخترکم،ملوسکم