مطهره مامانمطهره مامان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

مطهره توت فرنگی مامانی و بابایی

مهرماه1389 ماه دوم بارداری

1390/2/17 13:44
نویسنده : زهرا
854 بازدید
اشتراک گذاری

ماه ویار و کمی درد و نفس تنگی

اگه بگم این ماه مردمو زنده شدم ناشکریه اما همچینم کم

نیومد.

اما چیکار میشه کرد؟!

چاره ای نداشتم!

اما میشد تحمل کرد وقتی 7ماه بعد یه کوچولوی گوگولی مگولی

بغلت بود و بهش شیر میدادی!

واقعا لحظه ی زیباییست اون لحظه!

خلاصه ماه دوم به خاطر ویار کمی که داشتم، زیاد نتونستم

مسائل عبادی خوراکی را رعایت کنم.

مامان بنده خدا واسه اینکه تقویتم کنه واسم یه شب کله پاچه
پخته شده آورد.

آخه میگن سیرابیش پرزهایی داره که فکر میکنم کمبود

ویتامین ب رو جبران میکنه و چون ویار به علت کمبود همین

ویتامینه ،واسه خانوم های باردار خیلی مفیده!!!

اما مربای مامان،نمیدونی تا یکمی مزه مزه کردم به چه حالی

افتادم!

بشقابو کشیدم کنار و اخمو پای سفره نشستم.

طفلی مامان رو خیلی ناراحت کردم،اما اصلا به روی خودش نیاورد

جلوی دیگران و گفت،حداقل کمی کالباس بخور گرسنه نمونی

واست ضرر داره !

از اون زمان تا به حال هر وقت اسم...میاد حالم بد میشه!

حتی همین الان که اسمشم ننوشتم.

ولی خودمونیم ها،

نازگل خانوم خودم ماه های اول زیاد مامانو اذیت نکرد.

انشاءالله که تا آخرش هم همینطور باشه موش موش خودم.

دو ماهگیم اصلا دلم نمی خواست توی خونه بنشینم.

به خونه خودمون ویار داشتم.

آخه کوچیک و تاریکه.

ما طبقه پایین خونه آقاجون میشینیم.

مرتب میرفتم خونه مامان!

اما چه فایده> بابایی میگه مشهدی جماعت شب خونه کسی نمی

مونه!

حتما باید بیاد خونه!

نمیدونی تو دوران عقد سر همین موضوع چقدر دردسر داشتیم.

الکی تعارف میکرد.

در حالیکه باباجون مامان فرشته جون از خداشون بود که ایشون

تشریف داشته باشن واسه خواب!

مخصوصا واسه دل من بیچاره.

بگذریم.

ماه دوم هم با همه سختی هاش گذشت و وارد ماه سوم و کامل

شدن اندام های نازت شدم راستی بابایی کارشناسی ارشد

دانشگاه آزاد رشته مدیریت دولتی قبول شد و ورودی بهمن ماهه!

این خبر بسیار خوشی واسه من و بابایی بود.

آخه باباجون خیلی خیلی تلاش کرد واسه خوندن و قبولیش.
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)