آذرماه1389ماه چهارم بارداری
ماه دمیدن روح و زنده شدن عقل و احساس نفسم در چهار ماه و ده
روزگی
از هفته پیش تا این ماه که 24آذر ماه رفتی توی پنج ماه!
حدود17هفته داری،معده مامان شروع کرده به ناز آوردن و ترش
کردن در حد تیم ملی!
مامان بزرگت میگن واسه اینه که بچه شروع میکنه به
مودرآوردن
و ترشای مادر هم شروع میشه!
اینو از مامان بزرگ خودم هم شنیدم.
ماشاءالله حدود 70سال عمر دارن و آقا جان هم حدود 80سال!
اما زیاد سرحال نیستن!
اینا مادر و پدر مامان فرشته هستن!
مامان و بابای بابایی سالها پیش فوت شدن!
بگذریم.
این ایام یه کوچولو شیطون شدی و مامانی رو یکمی در حد
قولنج ناراحت میکنی!
اما فدای سرت!
شما عزیز دل مامان اصلا خودتو ناراحت نکنی ها!
بلاخره مادر شدن هم این سختی ها رو داره و من فقط و فقط واسه
سلامتی شما خانومی خودم این دردا رو به جون و دل میخرم،
به امید فردایی که شما بزرگ بشی ان شاءالله و مامانو شاد کنی با
وجود لطیفت !!!
امروز رفتیم با مامان فرشته و باباجون،مادر جون و عمو رضا و
باباجونحسینیه واسه مراسم ظهر عاشورا!
که نهار شله بود و من چون صبح هم شله خورده بودم نتونستم
زیاد بخورم و همون یه کمشم به شدت باعث شد ترش کنم و
بابایی گل بعد مراسم نوشابه(با اینکه ممنوعه) گرفت تا زود
خوب شم.
الان که دارم این مطالبو می نویسم بابایی با عمو رضا رفتن هیئت
عصر عاشورا و بعد نماز میاد.
طبق قول و قرارمون قراره امشب بریم حرم.
مامان همیشه واسه سلامتی و سعادت مندی و عاقبت به خیری شما
مهربون دعا میکنه و پیش خدای بزرگ و متعال، امام رضا رو واسطه
قرار میده!
امید دارمکه این هیئت ها و جلسات و مذهبی و حرم و ... نه تنها
الان بلکه بعدها هم روی شما تاثیر مثبت بگذاره و شما رو محب
اهل بیت کنه و واسه من و بابایی همیشه دعا کنی!
آمین..............................................................